دلنوشته های دخترمردادی
امروز صبح ساعت 9وربع بیدارشدم البته صبح زود خواهرم دندون درد داشت ونذاشت بخوابم خلاصه 9بیدار شدم واماده شدم رفتیم بازار اول رفتیم واسه خواهرم واسه ساعت 12وقت گرفتیم واومدیم خرید بکنیم اول رفتیم واسه خواهرم دمپایی وظرف غذا وبطری اب گرفتیم وبعدش دوستم مریم رو دیدم کلی واسه مامان بزرگش خرید کرده بودند بعدش عروس خاله مامانم ودختر دایی مامانم رو دیدیم وبعدش رفتم 8تا کتابفروشی کتاب ها تموم شده بود
نظرات شما عزیزان:
سلام دوستای من خوبید ؟
اخرش از رابط گیرمون اومد رفتیم پیش دکتر ودونوبت وقت داد واومدیم کوله مو گرفتیم واومدیم خونه رفتم از فروشگاه یکم خوراکی گرفتم ونمازم روخوندم وناهارخوردم وبابام اومد یکم حرف زدیم وخوابیدم بیدارشدم نماز خوندم واومدیم پای نت
بعدش هم شام وبریم دور بزنیم ولالا
Design by: pinktools.ir |